سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شاهان حاکم بر مردم اند و دانشمندان حاکم بر شاهان [امام صادق علیه السلام]
3  دونلود آهنگ ،عکس و هرچی آت وآشغاله دیگه که هست...  4

یه سری جوک باحال... (سه شنبه 84/12/9 :: ساعت 7:36 عصر )

 

سلام.

چـه خـــوش آمـدی صفــــا کردی          چه عجــب شـد یاد از وبـــلاگ ما کردی

ای بــــســا آرزوت مـــی کــــردم           خــــوب شــد آمـــــدی صفــــا کــــردی

آفتـــاب از کدام ســــمت دمیـــد           که تو امروز یادی از جـوک های ما کردی

شـــب مگــر جوک تازه بشنیـدی    که سحر یاد pam.... دات پارسی بلاگ کردی

بی نظری مگر چه عیبی داشت           کــــه پشیمـــان شــدی و نـــظر کـردی

هـیــــچ دانــی کــه در این مـدت           از فراق نظـــراتـت چـــه به مـا کــــردی

بــا تـــو آشـــتــی نخــواهم کرد            تـــو کـــه اصـــلا مـرا لــیـنـک نــکـــردی

سه سوته جوکای زیر رو بخونین تا از دستتون نرفته.خیلی توپه.!.!.!!!!!!!!!!!!.

جوک   

-      یه بار سعید آرین برف پاک کن ماشینشو روشن می کنه هیپتونیزم می شه!!!

      یه بار جاسم صابون عروس می خره به بدنش میزنه و کل می کشه.

-      چوپان دروغگو می ره اون دنیا می گه من دهقان فداکارم!

-      یک بار بیماری نزد روانشناس رفت و گفت آقای دکتر من هر وقت می خوابم ، خواب یک غول سه شاخ می بینم.روانشاس گفت : بیماری شما قابل درمان است ولی باید قبل از آن صدهزار تومان هزینه درمان بپردازید. بیمار گفت : نه آقای دکتر نیازی نیست یه جوری با غوله می سازم!

-      مریض : آقای دکتر مشکل من اینه که هیچ کس منو تحویل نمی گیره. دکتر : نفر بعد !!!

-       مردی در هوای سرد، اسبی را دید که از بینی اش بخار بیرون می آمد. با خود گفت: فهمیدم، پس اسب بخار که می گویند همین است!

-      یه بار بچه ای از پدر خسیسش ده هزار تومان پول خواست . پدر گفت : چی ؟ نه هزار ؟ هشت هزارو می خوای چه کار؟ تو هفت هزار هم زیادته چه برسه به شش هزار! بابام به من پنج هزار نداده که حالا من به تو چهار هزار بدم. حالا سه هزارو می خوای چی کار؟ دوهزار کافیه ؟ بیا این هزار تومنو بگیر.بچه می شماره می بینه پانصدتومنه!!!

-      اولی: من تصمیم گرفته ام بعد از این، فقط غذاهای گیاهی بخورم.
دومی: لابد با مشورت دکتر تصمیم گرفته ای؟
اولی: نه، با مشورت قصاب محل، چون او دیگر حاضر نیست به من نسیه بفروشد.

-      درباره ی گل از یه تبریزی می پرسن. می گه : درباره گل همین بس که خدا می فرماید گل هو الله احد!

حکایت

کافری بر عده ای از مسلمانان گذشت دید همه در حال نمازند. درباره حکمت نماز پرسید. سپس به خانه رفت و نماز خواند. پس از آن دید همه چهارپایانش را گرگ تلف کرده است. او هم سوار الاغش شد. اما دید الاغش رم کرده. گفت : الاغ احمق حرکت می کنی یا دو رکعت نماز هم برای تو بخونم؟

و اما افغانستات!

روزی معلمی از دانش آموزانش خواست درس جغرافیا را همراه  تک تک کشورها و رودها و پایتخت و ویژگی هایشان حفظ کنند. یکی از دانش آموزان خواست زرنگی کند تنها درباره افغانستان خواند. روز بعد معلم از قضا این طور از او پرسید:

معلم : درباره افغانستان بگو.

دانش آموز : افغانستات پایتختش کابل است. زبان مردمش فارسی دری و پشتو است و...

معلم : خیلی خب کافیه حالا درباره ایران بگو.

دانش آموز : ایران با افغانستان مرز مشترک دارد . و اما افغانستان . پایتختش کابل است و ...

معلم : کافیه. نمی خواد بگی. درباره کانادا بگو.

دانش آموز : کانادا با افغانستان هیچ مرز مشترکی ندارد. و اما افغانستان... زبان مردمش فارسی است و ...

تشکر

امیدوارم لذت برده باشید. ممنون و منتظر نظراتتون هستم.

 

-نمایش تصویر در وضیعت عادینمایش تصویر در وضیعت عادی

            صدام                                         یانی

 نظر.نظر.نظر.نظر


¤ نویسنده: سید سینا پویا



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

»» منوها
[ RSS ]
[خانه]
[درباره من]
[ارتباط با من]
[پارسی بلاگ]
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 42
مجموع بازدیدها: 18085
 

»» درباره خودم
 

»» آرشیو نوشته های قبلی
 

»» لوگوی خودم

 

»» اشتراک در وبلاک